دوش آگهي ز يار سفرکرده داد باد

شاعر : حافظ

من نيز دل به باد دهم هر چه باد باد دوش آگهي ز يار سفرکرده داد باد
هر شام برق لامع و هر بامداد باد کارم بدان رسيد که همراز خود کنم
هرگز نگفت مسکن مالوف ياد باد در چين طره تو دل بي حفاظ من
يا رب روان ناصح ما از تو شاد باد امروز قدر پند عزيزان شناختم
بند قباي غنچه گل مي‌گشاد باد خون شد دلم به ياد تو هر گه که در چمن
صبحم به بوي وصل تو جان بازداد باد از دست رفته بود وجود ضعيف من
جان‌ها فداي مردم نيکونهاد باد حافظ نهاد نيک تو کامت برآورد